نویسنده: مهرداد نغزگوی کهن

چکیده

در دستورهای فارسی بر خلاف مقوله‌های دستوری «زمان» و «وجه»، به مقوله‌ی مهم «نمود» توجه کمتری شده است. طبق تعریف، کلیه‌ی امکانات دستوری (با منشأ فعلی) که برای رمز‌گذاری زمان نمود و وجهیّت در زبان‌های مورد استفاده قرار می‌گیرد، «معین» نامیده می‌شود. معین‌ها از رهگذر فرایند «معین‌شدگی» افعال قاموسی به وجود می‌آیند. «معین‌شدگی» یکی از انواع فرایند کلی دستوری شدگی است. معمولاً امکانت دستوری حاصل از معین‌شدگی به صورت کلمه‌ی نقشی، واژه‌بست و وند تصریفی هستند. از میان این سه صورت، کلمات نقشی و واژه‌بست‌ها در مقام افعال معین جای می‌گیرند. موضوع اصلی این مقاله نیز افعال معینی است که بیانگر مفهوم نمود هستند. در این راستا نمود‌های ناقص، کامل، اجتنابی، تقریب و آغازی مورد بررسی قرار می‌گیرد. شواهدی که اینجا عمدتاً از فارسی نو ارائه می‌کنیم مبین دو نکته بسیار مهم است. اول اینکه یک فعل معین درعین حال می‌تواند چند نقش دستوری داشته باشد. نکته‌ی مهم دوم این است که دو یا چند فعل معین می‌توانند نقش دستوری یکسانی داشته باشند.

مقدمه

نمود در کنار زمان و وجه از جمله‌ی مقوله‌های مهم دستوری فعل محسوب می‌شود. کامری (1976: 3) با پیروی از آرای هولت (1943: 6)، نمود را ناظر بر ساختار درونی زمان در یک موقعیت می‌داند. تقابل میان نمود‌های کامل و ناقص از جمله‌ی اولین مفاهیمی بوده است که درباره‌ی آن‌ها درباره‌ی آن‌ها در زبان‌های جهان تحقیقات زیادی صورت گرفته است. منظور از نمود کامل، کامل شدن عمل فعل است و نمود ناقص نیز امتداد عمل فعل را بدون مشخص کردن پایان آن نشان می‌دهد. در تقسیم‌بندی کامری (1976:25) نمود اخیر، به زیر بخش‌های تکرار شونده (عادتی) و نمود استمراری تقسیم می‌شود. نمود استمراری نیز، در ادامه، به نمود مستمر و نمود غیر مستمر طبقه‌بندی می‌گردد. مثلاً جمله‌ی «تیم ما پیروز شد.» به لحاظ نمود، کامل است، ولی جمله‌ی «علی درس می‌خواند.» نشان‌دهنده‌ی نمود ناقص می‌باشد. معمولاً در دستوری‌های سنتی، این تقابل نمودی، با زمان دستوری خلط می‌شود؛ مثلاً، وقتی در دستور‌های زبان فارسی لفظ‌های «استمراری» یا «ملموس» به کار می‌رود؛ در واقع، در بسیاری از بافت‌ها منظور همان «نمود ناقص» است. بعضی دیگر از مفاهیم نمودی که در زبان‌ها با امکانات دستوری بیان می‌شوند، عبارت‌اند از: نمود‌های آغازی، اجتنابی، تکرارشونده و جز آن. نمود آغازی شروع رویدادی را نشان می‌دهد؛ نمود تقریت ناظر بر عملی است که در شرف وقوع است یا در شرف وقوع بوده؛ نمود اجتنابی بیانگر عملی است که در شرف وقوع بوده ولی به وقوع نپیوسته است، نمود تکرار شونده نیز رویدادی را نشان می‌دهد که به طور منظم تکرار می‌شود. در زبان فارسی، اکثر این نمود‌ها با امکانات دستوری بیان می‌شوند.
به لحاظ صوری نمود را می‌توان با امکانات دستوری مختلف بیان کرد؛ از وند‌ها گرفته تا دوگان‌سازی و استفاده از افعال معین و گاهی نیز ترکیبی از این چند مورد. مثلاً در زبان روسی، وند‌ها نقش نمود نما را بازی می‌کنند، در حالی که، در زبان چامور و از فرایند دوگان‌سازی استفاده می‌شود. در زبان انگلیسی «افعال معین» نقش انتقال تقابل‌های نمودی را بر عهده دارند و در زبان فارسی از «وند‌ها » و «افعال معین» در بیان این نقش‌های دستوری استفاده می‌شود (برای مثال‌های دیگر رک. کامری 1976؛ تیمبرلیک 2007). علی‌رغم استفاده‌ی زبان فارسی از دو امکان دستوری اخیر، در این جا تنها ما به افعال معین می‌پردازیم. همان‌طور که می‌دانیم، در زبان‌های جهان (از جمله فارسی)، از افعال معین، علاوه بر بیان مقوله‌ی نمود، برای بیان مقوله‌های دیگر زمان دستوری، وجهیّت، جهت و جز آن نیز استفاده می‌شود. از آن جا که افعال معین از رهگذر دستوری‌شدگی پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارند، در بخش بعد به توصیف و تبیین این فرایند می‌پردازیم. شناخت دقیق چگونگی تکوین افعال معین بسیار مهم است، زیرا تحولات بعدی این افعال را بر حسب منشأ اولیه می‌توان توضیح داد (کوتوا2001: 8).

1. دستوری‌شدگی

دستوری‌شدگی فرایندی است که از رهگذر آن امکانات دستوری پا به عرصه وجود می‌گذارند. در این فرایند، کلمات قاموسی با از دست دادن بعضی مشخصه‌های معنایی خود به صورت کلمات نقشی در می‌آیند، کلمات نقشی نیز ممکن است به صورت واژه‌بست و سپس وند تصریفی درآیند. با نمودار مرحله‌ای دستوری‌شدگی این تغییرات را می‌توان بازنمود (هاپر و تراگوت 2003).
جزء واژگانی آزاد > کلمه‌ی نقشی > واژه‌بست > وند تصریفی
بر اساس نمودار فوق کلیه‌ی امکانات دستوری (در نهایت) ریشه در واژگان زبان دارند. افعال معین نیز از این قاعده مستثنی نیستند. این افعال غالباً در زمره‌ی کلمات نقشی جای می‌گیرند که از افعال قاموسی تمام عیار به وجود آمده‌اند، یعنی اکثر آن‌ها در اولین مرحله‌ی تغییرات دستوری‌شدگی قرار دارند. با این حال، ممکن است افعال معین آزاد، تبدیل به واژه‌بست شوند. در دستور‌ها صورت واژه‌بست شده نیز فعل معین محسوب می‌شود. مثلاً در زبان انگلیسی صورت واژه بستی افعال معینی چون will مانند صورت کامل تلقی می‌گردد (we will /we 'll) . در زبان فارسی نیز صورت‌های واژه‌بستی افعال معینی چون «بودن» را داریم (رک. 2-1-3). برای بروز معین‌شدگی، بافت و بسامد وقوع بسیار مهم است (کوتوا 2001: 1). این فرایند در بسیاری از زبان‌های جهان از جمله فارسی اتفاق افتاده است. کلیه‌ی افعال معین فارسی با همین فرایند به وجود آمده‌اند. بر اساس تعریفی که از هاینه ارائه کردیم، روشن است که افعال معین مختلف در زبان فارسی حداقل منعکس کننده‌ی مقولات دستوری زمان، وجهیّت و نمود هستند. همان‌طور که در نمودار بالا دیدیم، واژه‌بست پایان تغییر در میزان دستوری‌شدگی نیست تغییر می‌تواند ادامه یابد و واژه‌بست نیز تبدیل به وند تصریفی شود. سؤالی که در این جا قابل طرح است این است که آیا اگر در زبانی یک وند تصریفی از فعل قاموسی سرچشمه گرفته باشد و همان نقش‌های افعال معین را بازی کند، باز می‌توان آن را «فعل معین» نامید؟ مطمئناً با اصطلاح «فعل معین» یا «فعل معین» که در فارسی کاربرد دارد و معمولاً معادل auxiliary در زبان انگلیسی به کار می‌رود، نمی‌توان جواب مثبت به سؤال فوق داد. نکته‌ای که در فارسی برای ما ایجاد مشکل می‌کند، خود اصطلاح «فعل معین» است، اگر به جای اصطلاح اخیر اصطلاح «معین» را به کار بریم، بسیاری از مشکلات ما، به خصوص در تعریف ماهیت صوری و نقشی این جزء حل می‌شود. جامع‌ترین تعریف برا «معین» (یا همان auxiliary) را هاینه (1993: 70) ارائه دادده است. هاینه ضمن بازگو نمودن تعریف‌های مختلف زبان‌شناسان و دستورنویسان از «معین» و بیان نمودن ضعف‌های هر یک، آن را در مقام اصطلاحی پوششی می‌داند که ناظر بر زنجیره‌ای از صورت‌ها است که از فعل قاموسی اولیه به وجود می‌آیند تا بیانگر زمان دستوری، وجهیّت یا نمود باشند. طبق این تعریف ریشه‌ی اولیه‌ی یک صورت آزاد یا مقید که مفاهیم زمان، نمود و وجهیّت را در بر دارد، برای انتصاب آن به مقوله‌ی «معین» بسیار مهم است. بنابراین حتی وند‌های تصریفی نیز به شرط آن که ریشه‌ی فعلی داشته باشند، معین به حساب می‌آیند. به همین دلیل کوتوا (2001: 13) نیز که به تفصیل به «معین» پرداخته است، آن دسته از وند‌های تصریفی را که مبین نقش زمانی / نمودی/ وجهیّتی هستند، «معین» تلقی می‌کند. در این مقاله، ما ضمن پیروی از تعریف هاینه، تنها زیر شاخه‌ای از اجزاء معین، یعنی «افعال معین» (یا همان auxiliary verbs) را بررسی می‌کنیم. به عبارت دیگر، به معین‌های احتمالی فارسی که وند هستند، توجهی نمی‌کنیم.
همان‌طور که در بالا گفتیم، افعال معین از افعال قاموسی به وجود می‌آیند. در این تحول در واقع یک مقوله‌ی اصلی تبدیل به یک مقوله‌ی فرعی می‌شود. مقوله‌های اصلی عبارت‌اند از «اسم» و «فعل» که در کلیه‌ی زبان‌های جهان یافت می‌شوند؛ مقوله‌های فرعی نیز در برگیرنده‌ی حروف اضافه، حروف ربط، ضمایر، افعال معین و اشاری‌ها می‌شود. هاپر و تراگوت (2003: 107) برآنند که قید‌ها و صفت‌ها در جایگاه بینابینی قرار دارند، آن‌ها در این راستا جهت بعضی از تغییرات دیگر در دستوری شدگی را با دقت بیشتری باز نموده‌اند:
مقوله‌ی اصلی > مقوله‌ی بینابینی > مقوله‌ی فرعی
این مسیر‌های تغییر معمولاً به صورت زیر است:
اسم > حرف اضافه / حرف ربط
فعل > فعل معین / حرف اضافه
در کتاب‌شناسی دستوری شدگی، برای بعضی از تغییرات فوق اصطلاحات فنی خاصی وضع شده است. مثلاً تبدیل افعال قاموسی به «معین»، معین‌شدگی نامیده می‌شود. همان‌گونه که در بالا گفتیم، معین هم افعال معین و هم وند‌ها را می‌تواند در بر بگیرد. استفاده از این اصطلاح به بنو نیست (1968) بر می‌گردد (نیز رک. هاینه 1993).
برای بروز معین‌شدگی، بافت و بسامد وقوع بسیار مهم است (کوتوا 2001: 1). این فرایند در بسیاری از زبان‌های جهان از جمله فارسی اتفاق افتاده است. کلیه‌ی افعال معین فارسی با همین فرایند به وجود آمده‌اند. بر اساس تعریفی که از هاینه ارائه کردیم، روشن است که افعال معین مختلف در زبان فارسی حداقل منعکس کننده‌ی مقولات دستوری زمان، وجهیّت و نمود هستند. با این حال در این تحقیق تنها به آن دسته از افعال معین توجه خواهیم کرد که در این زبان مبین نمود‌های مختلف هستند. شواهدی که از فارسی در اینجا ارئه می‌شود، مربوط به دوره‌ی فارسی نو، یعنی فارسی دوران اسلامی است. در این تحقیق، فارسی نو را نیز به دو دوره‌ی فارسی دری (کلاسیک) و فارسی امروزی تقسیم می‌کنیم. منظور ما از فارسی دری، متون بر جای مانده از فارسی نو، از قرن چهارم هجری تا تقریباً اواخر قرن هفتم هجری است. شواهد مربوط به فارسی امروزی نیز اکثراً از گفتار روزمره‌ی سخنگویان فارسی یا فرهنگ فارسی عامیانه‌ی ابوالحسن نجفی (1378) انتخاب شده است. علاوه بر موارد مذکور، از شواهدی نیز استفاده شده است که متعلق به بعضی از گونه‌های زبان فارسی نو چون تاجیکی هستند.

2. نمود‌ها و انعکاس آن‌ها در افعال معین فارسی

در این قسمت تنها به آن دسته از نمود‌ها توجه می‌کنیم که برای انعکاس آن‌ها از فعل معین استفاده می‌شود. مثلاً نمود ناقص هم با پیشوند تصریفی می‌بیان می‌شود و هم فعل معین. این حالت، یعنی استفاده از دو یا چند امکان دستوری مختلف برای انعکاس یک نقش دستوری واحد، لایه‌بندی نامیده می‌شود. روشن است که در این جا تنها به افعال معین توجه می‌کنیم و نه وند‌های تصریفی، ولی باید توجه داشت که لایه‌بندی در افعال معین مختلف نیز قابل مشاهده است؛ یعنی، گاهی برای بیان یک نقش دستوری واحد از دو فعل معین مختلف استفاده می‌شود. علاوه بر این مورد، شواهد دوره‌ی مورد تحقیق ما نشان می‌دهد که یک فعل (معین) می‌تواند، دارای چند نقش دستوری مختلف باشد. به عبارت دیگر، یک صورت واحد چند نقش دستوری داشته باشد. به این وضعیت واگرایی می‌گوییم (برای توضیحات بیشتر در مورد لایه‌بندی و واگرایی رک. نغزگوی کهن 1389ج). در زیر به این لایه‌بندی‌ها و واگرایی‌ها در افعال معین اشاره می‌کنیم.

1-2. نمود ناقص

نمود ناقص ساختار درونی یک رویداد را توصیف می‌کند، بدون اینکه پایان آن را مشخص کند. کامری (1976: 25) نمود ناقص را به دو دسته‌ی استمراری و عادتی تقسیم می‌کند. افعال «داشتن»، «بودن» و «ایستادن» منعکس کننده‌ی این نمود هستند.

1-1-2. «داشتن»

در زبان فارسی از فعل معین «داشتن» برای نمود ناقص (استمراری) استفاده می‌شود. دستورنویسان ایرانی به این کاربرد فعل داشتن اشاره کرده‌اند، ولی معمولاً آن را در مبحث زمان دستوری آورده‌اند (مثلاً رک. حق‌شناس و همکاران 1385: 87؛ انوری و گیوی 1385: 58). در فارسی، فعل «داشتن» کاربرد‌های دیگری نیز دارد. اکثر این کاربرد‌ها را در جدول شماره‌ی (1) آورده‌ایم
جدول (1): کاربرد‌های مختلف فعل «داشتن»

نقش

مثال

  1. فعل اصلی (مالک بودن)
  1. آن‌ها هر کدام یک خانه‌ی بزرگ دارند.
  2. این کتابخانه اکثر کتاب‌های تخصصی را ندارد.

2) فعل معین (همکرد فعل مرکب (1)

3) وی اصرار داشت همه چیز ار تجربه کند.
4) آن‌ها با دنیای خارج تماسی نداشتند.

3) فعل معین (نمود ناقص)

5) داشتند غذا می‌خوردند.
6) داشت پولهایش را می‌شمرد.

4) فعل معین (نمود اجتنابی در زمان گذشته)

7) داشتم از ترسم می‌مردم.

5) فعل معین (نمود اجتنابی در زمان گذشته)

8) دستمو بگیر، دارم می‌افتم.

6) فعل معین (نمود کامل/ ماضی نقلی) این کاربرد

9) اسبی که بر نشسته داشت (میهنی 1388: 378). مخصوص قرون اولیه‌ی هجری بوده و از بین رفته است.
10) مرقّعی که پوشیده داشت (میهنی 1388: 104) و جز آن.


کاربرد شماره‌ی (3) (جملات 5 و6) مربوط به نمود ناقص استمراری است. این کاربرد بسیار متأخر است و دهقان (1972: 202) بر آن است که دهخدا اولین نویسنده‌ای است که در نوشتار (در چرند و پرند) از آن استفاده کرده است؛ علاوه بر این وی احتمال می‌دهد که کاربرد مزبور ناشی از لهجه‌ی تهرانی باشد (دهقان1972: 198).

2-1-2. «بودن»

فعل «بودن» یکی از مهم‌ترین و پر کاربرد ترین امکانات دستوری تحلیلی برای بیان نمود ناقص و نمود کامل است. فعل معین «بودن» دارای صورت‌های واژه‌بستی است:

      مفرد

    جمع

3) -am

1) im

  1. -i

2) –id (in)

3) –ast (-e)

3) –and (-an) (لازار 1384: 167)


کاربرد این فعل در نقش نمود ناقص در ماضی نقلی است. در این ساخت، فعل معین معمولاً زمانی نقش نمود ناقص را بر عهده دارد که فعل اصلی از نوع حالتی باشد (برای توضیح در مورد چگونگی شناسایی افعال حالتی از افعال رویدادی رک. جکندف 1983: 170).
11) از وقتی به دانشگاه رفتم، مریض بوده‌ام.
12) در زبان فارسی «بودن» دو نقش داشته است.
در دو جمله‌ی فوق نمود ناقص را داریم، زیرا عمل فعل به انتها نمی‌رسد.

3-1-2 «ایستادن»

در تاجیکی که از گونه‌های زبان بارسی نو به شمار می‌رود از فعل «ایستادن / استاده» «ist / istodan» برای نشان دادن نمود ناقص استمراری در زمان حال و گذشته استفاده می‌شود (رک. پری 2005: 223- 226، مثال‌های زیر نیز برگفته از همین منبع است):
13) کرده ایستاده‌ام. 'می‌کنم'
14) رفته ایستاده‌ام. '(دارم) می‌روم.'
15) بچه‌ها بازی کرده ایستاده‌اند. 'بچه‌ها (دارند) بازی می‌کنند. '
16) دیدکه همشیره در پهلویش خندیده ایستاده است. "دیدکه خواهر (ش) کنار او دارد می‌خندد."
17) نورعلی اسپش را بمیخ بسته ایستاده بود که حاجی عمر نمایان شد. 'نورعلی داشت اسبش را به میخ می‌بست که حاجی عمر نمایان شد. '
18) وقتی من به خانه آمدم، زنم خوراک شام پخته ایستاده بود. 'وقتی به خانه رسیدم همسرم داشت غذا می‌پخت. '
19) در کوچه رفیقم را دیدم که با دختری صحبت کرده ایستاده بود. 'در خیابان دوستم را دیدم که داشت با دختری صحبت می‌کرد. '
20) تا آمدن شما من کار کرده می‌ایستم. 'تا زمانی که شما به اینجا برسید من کار می‌کنم. '

2-2. نمودکامل

با نمود کامل موقعیت را به عنوان بک کل در نظر می‌گیریم، بدون اینکه توجهی به مراحلی داشته باشیم که آن را می‌سازند (کامری 1976: 16). در زیر به بررسی افعال معینی می‌پردازیم که در تاریخ زبان فارسی این مفهوم دستوری را در بر داشته‌اند.

1-2-2. «بودن»

فعل معین «بودن» برای بیان نمود کامل، در ساخت‌های ماضی نقلی و ماضی بعید به کار می‌رود. در دو جمله‌ی زیر، فعل‌ها به صورت ماضی نقلی هستند و اتمام کار را می‌رسانند:
21) آن فیلم را قبلاً دیده‌ام.
22) بستنی را به تنهایی خورده است. (محاوره: بستنی را تنهایی خورده).
همان‌طور که می‌بینیم، فعل «بودن» در ماضی نقلی بیشتر به صورت واژه‌بست است، ولی در ساخت ماضی بعید صورت‌های واژه‌بستی کاربردی ندارند:
23) قبل از اینکه بیایی رفته بودم.
24) این کت و شلوار را در عروسی برادرم پوشیده بودم.

2-2-2 . «داشتن»

همان‌طور که در جدول شماره (1) فوق نشان دادیم در بعضی از متون متقدم، از فعل «داشتن» برای نشان دادن نمود کامل استفاده شده است. در اینجا مثال‌های این کاربرد را تکرار می‌کنیم:
25) اسبی که بر نشسته داشت (میهنی 1388: 378).
26) مرقّعی که پوشیده داشت (میهنی 1388: 104).
هنوز هم می‌توان این کاربرد فعل «داشتن» را در زبان‌های ایرانی دیگر مشاهده کرد (رک. قریب1383).  

3-2-2. «ایستادن»

در تاریخ زبان فارسی از فعل «ایستادن» نیز برای نمایش نمود کامل استفاده می‌شده است. از توضیحاتی که خانلری در مورد ماضی نقلی در فارسی میانه می‌دهد، می‌توان به این مطلب پی برد:
«در فارسی میانه (پارسیک) این زمان (ماضی نقلی) از ماده‌ی ماضی، یعنی صفت مفعولی با صیغه‌های مضارع اخباری فعل «ایستادن» ساخته می‌شود:
[27] آمذ ایستید = آمده است
[28] گفت ایستید = گفته شده است» (خانلری 1374: 2، 249).»

3-2. نمود تقریب و نمود اجتنابی

نمود تقریب ناظر بر عملی است که در شرف وقوع بوده است و یا در شرف وقوع است. از توجه زبان‌شناسان به این نمود در مقام جزء معتبر دستوری در زبان‌های جهان، مدت زیادی نمی‌گذرد. در واقع تقریباً از دهه‌ی هفتاد، زبان‌شناسان به نمود «تقریب» توجه کرده‌اند. کامری (1976: 65-64؛ 1985: 95) از جمله‌ی اولین کسانی است که از آن به عنوان یک مقوله‌ی دستوری متمایز در زبان‌های جهان نام برده است. وی از تقریب با عنوان احتمالی و آینده‌ی نزدیک یاد می‌کند و بر این نکته پای می‌فشارد که این صورت تمایز دستوری ایجاد می‌کند. بعد‌ها هاینه (1992) با توجه دقیق‌تر به این مفهوم، «تقریب» را به عنوان یک مقوله‌ی دستوری تمام عیار که بیشتر ناظر بر نمود است معرفی می‌کند. کونیش (1993) با تحقیق بیشتر درباره‌ی این مقوله‌ی دستوری، اصطلاح انگلیسی proximative «تقریب» را برای آن بر می‌گزیند. از این زمان به بعد، زبان‌شناسان بیشتر از اصطلاح اخیر برای اشاره به این مقوله‌ی دستوری استفاده می‌کنند (هاینه 1994A، هاینه 1994، هاینه 1994C، هانیه و همکاران 1993؛ هاینه و کوتوا 1995؛ کوتوا2001؛ رومین 1999). در معنای تقریب هیچ اشاره‌ای به وقوع حتمی عمل یا عدم وقوع آن نمی‌شود (کوتوا2001: 92). یکی از نشانه‌های مهم تقریب این است که می‌توان آن را در بافت‌های مربوط به زمان حال و گذشته به کار برد. به همین علت، کوتول (2001: 92) تقریب را صرفاً یک امکان دستوری نمودی می‌داند که مشخصه‌ی اصلی معنایی‌اش در شرف وقوع بودن (imminence) است و ماند زمان دستوری مشخصه‌ی اشاری بودن را ندارد (کامری1976: 2). در زیر خواهیم دید، که تقریب در زبان فارسی به زمان دستوری نیز حساس است. ساخت دستوری تقریب در زبان‌هایی با ریشه‌ی متفاوت و حوزه‌ی جغرافیایی کاملاً متنوع امکان وقوع دارد. هاینه (1992) به زبان‌های زیادی در افریقا اشاره کرده است که مفهوم «تقریب» در آن‌ها دستوری شده و کاربرد دارد. کوتوا (2001: 93-94) نیز مثال‌هایی از این ساخت از زبان‌های اروپایی و غیر اروپایی (از جمله فارسی، با فعل معین «خواستن») به دست داده است.
مقوله‌ی نمودی دیگری که شباهت زیادی به تقریب دارد، مقوله‌ی نمودی اجتنابی نام دارد. این نمود ناظر بر عملی است که در شرف وقوع بوده، ولی اتفاق نیفتاده است؛ یعنی، این نمود فقط با زمان گذشته در ارتباط است. شباهت دیگر مقوله‌ی اجتنابی با تقریب در افعال معینی است که برای بیان این دو مفهوم به کار می‌رود. با توجه به شواهد موجود در زبان‌های جهان، کوتوا بر آن است که فعل‌هایی با معنا‌های خاص تحت تأثیر معین‌شدگی قرار می‌گیرند و برای بیان مقوله‌ی اجتنابی به کار می‌روند. در بین این مفاهیم وی به فعل‌هایی با معنی «خواستن» و «داشتن» نیز اشاره کرده است (کوتوا2001: 86). وقوع نمود اجتنابی را می‌توانیم در زبان‌هایی مثل روسی، بلغاری، گونی یاندی، و صربی- کرواتی مشاهده کنیم (کوتوا 2001: 87-91). اصولاً در دستور زبان‌های فارسی به «نمود» و انواع آن توجه چندانی نشده است. این امر به خصوص در مورد نمود تقریب و اجتنابی بیشتر صدق می‌کند. محققان ایرانی گرچه متوجه مفهوم نمود تقریب در زبان فارسی شده‌اند، ولی آن را معمولاً در بخش «زمان دستوری» آورده‌اند. در زیر ضمن توصیف افعال معینی که مفهوم نمود‌های تقریب و اجتنابی را در بر دارند، به نظرات محققان ایرانی نیز اشاره خواهیم کرد.

1-3-2. «داشتن»

یکی از موارد کاربرد فعل معین «داشتن»، بیان عملی است که در شرف وقوع بوده است، ولی مطمئناً به وقوع نپیوسته است:
29) از ترس داشتم سکته می‌کردم.
زمان دستوری جمله‌ی فوق گذشته است، و در آن «داشتن» ناظر بر نمود اجتنابی است. فعل معین «داشتن» در زمان حال به عنوان نمود نمای تقریب نز مورد استفاده قرار می‌گیرد:
30) دارم می‌افتم.
در جمله‌ی (30) معنای «در شرف وقوع بودن» وجود دارد، بدون اینکه بدانیم عمل حتماً اتفاق می‌افتد و یا اصلاً اتفاق نمی‌افتد.
جهان پناه تهرانی (1363) با توضیح بعضی از معناهایی فعل «داشتن»، به درستی به نکته‌ی مهمی اشاره می‌کند و اظهار می‌دارد که کاربرد مفهوم «در شرف وقوع بودن»، مانند مفهوم «استمرار» در فعل معین «داشتن» به نوع فعل بعدی بستگی دارد. در این راستا، وی به تقسیم افعال زبان به دو دسته‌ی «لحظه‌ای» و «تداومی» اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که اگر بعد از فعل «داشتن» فعل اصلی لحظه‌ای باشد، کاربرد فعل معین «داشتن» از نوع «در شرف وقوع بودن» یا به تعبیر فنی‌تر همان «تقریب/ اجتنابی» خواهد بود. در صورتی که فعل بعدی از نوع «تداومی باشد»، کاربرد فعل معین «داشتن» بیان استمرار یا همان نمود ناقص خواهد بود. جهان‌ پناه افعال لحظه‌ای و تداومی را به صورت زیر تعریف می‌کند (جهان پنان تهرانی 1363: 70):
«افعال لحظه‌ای افعالی هستند که حالات یا اعمال لحظه‌ای را می‌رسانند. یعنی حالات یا اعمالی که امتداد و جریان آن‌ها کوتاه است. چنانکه تقریباً نادیده گرفته می‌شود ولی انتهایشان مشخص است.»
مثلاً، افعال «افتادن»، «سکته کردن» و افعالی مانند آن‌ها در زمره‌ی افعال لحظه‌ای قرار می‌گیرند. جهان پناه (1363: 70)، افعال تداومی را نیز این گونه توصیف می‌کند:
«افعال تداومی، افعالی هستند که اعمال یا حالات بیان شده توسط آن‌ها با تداوم همراه است و ابتدا و انتهایشان مد نظر نیست و نادیده گرفته می‌شود.»
مثلاً، افعالی چون «خوابیدن»، «خواندن» و مانند آن‌ها از جمله‌ی افعال تداومی هستند. علاوه بر این دو دسته، نویسنده (1363: 71) به نوع دیگری از افعال نیز اشاره می‌کند که وابسته به بافت، یا لحظه‌ای یا تداومی هستند. جهان پناه (1363: 97-100) فهرستی از افعال لحظه‌ای و تداومی را به صورت ضمیمه در انتهای مقاله‌‎ی خود آورده است. با توجه به تحلیل جهان پناه می‌توان نوع کاربرد فعل معین در دو مثال زیر را تشخیص داد:
31) دارم می‌افتم.
32) دارم می‌بافم.
«افتادن» در جمله‌ی (31)، از نوع افعال لحظه‌ای است، بنابراین «داشتن» در معنای «در شرف وقوع بودن» را می‌رساند یا در واقع بیانگر نمود «تقریب» است. در جمله‌ی (32)، «بافتن» از نوع افعال تداومی است، از این رو «داشتن» در جمله‌ی مزبور مبین نمود ناقص است.
یکی دیگر از نقاط قوت مقاله‌ی جهان پناه این است که وی در مقاله‌ی خویش، به اولین توجهات دستور‌نویسان ایرانی به مفهوم «در شرف وقوع بودن» اشاره می‌کند (ص68).

2-3-2 . «خواستن»

صورت فعلی «خواستن» چهار کاربرد جداگانه دارد. این کاربرد‌ها را در جدول زیر آورده‌ایم:
جدول شماره‌ی (2): کاربرد‌های فعل «خواستن»

1) فعل اصلی

33) من سیب می‌خواهم.

2) فعل معین (زمان آینده). فعل بعدی تنها به صورت مصدر مرخّم می‌آید.

34) فردا به سفر خواهم رفت.

3) فعل معین (نمود اجتنابی در زمان گذشته). فعل بعدی به طور کامل تصریف می‌شود.

35) می‌خواستم دیشب از ترس سکته کنم.

4)فعل معین (نمود تقریب در زمان حال).

36) زلزله می‌خواهد بیاید.


در این جا تنها به کاربرد سوم و چهارم، یعنی استفاده از فعل معین برای بیان نمود اجتنابی و تقریب توجه می‌کنیم. حق‌شناس و همکاران (1385: 89) از جمله‌ی معدود دستورنویسان ایرانی هستند که در توضیح موارد استفاده‌ی فعل «خواستن»، به کاربرد «در شرف وقوع بودن» اشاره کرده‌اند. عدم توجه نویسندگان ایرانی به این کاربرد، احتمالاً به علت متأخر بودن این ساخت است. حق‌شناس و همکاران (1385: 89) درباره‌ی این کاربرد «خواستن» می‌نویسند:
«برای بیان کاری که نزدیک است انجام گیرد، استفاده می‌شود؛ نمونه:
میز می‌خواهد بیفتد = میز نزدیک است بیفتد، اما هنوز نیفتاده است.»
همان‌طور که در جدول شماره‌ی (2) توضیح داده شده است، فعل معین «خواستن» با توجه به نقش دستوری خود، به لحاظ صوری تأثیر متفاوتی روی فعل بعدی می‌گذارد. این امر در مورد فعل «معین» داشتن صدق نمی‌کند، و همان‌طور که گفتیم، این معنای فعل اصلی بعد از «داشتن» است که مبین نوع نقش فعل کمکی مزبور است. به عبارت دیگر، وقتی یک فعل معین دارای نقش‌های متفاوتی است، نقش اصلی فعل معین با توجه به بافت صرفی – نحوی و یا معنایی مشخص می‌شود.

4-2 . نمود آغازی

«نمود آغازی» شروع یک عمل را نشان می‌دهد. شورع عمل معمولاً ربطی به زمان دستوری ندارد. یعنی این نمود می‌تواند ناظر بر گذشته، حال، یا آینده باشد. دیک (1997: 236-243) نمود آغازی را جزء نمود‌های مرحله‌ای طبقه‌بندی می‌کند. نمود مرحله‌ای نشان‌دهنده‌ی مراحل عمل فعل است و به سرانجام عمل توجه‌ای ندارد (برای توضیحات بیشتر رک. وت 2007). در زیر به افعال معینی که برای بیان نمود از آن‌ها استفاده شده است، اشاره می‌کنیم.

1-4-2. «گرفتن»

از همان قرون اولیه‌ی هجری (یعنی آغاز دوره‌ی فارسی نو)، از فعل معین «گرفتن» برای نشان دادن نمود آغازی استفاده شده است. مشخصه‌ی اصلی کاربرد این فعل معین در متون مکتوب تا اواخر قرن هفتم هجری این است که بعد از مصدر به کار می‌رفته است. این کاربرد هم در زمان گذشته و هم زمان حال قابل مشاهده است.
37) از جانب سجستان نارنج آوردن گرفتند (نظامی عروضی 1333: 51).
38) خورشید شاه مطربان استاد بخواند و آموختن گرفت (ارَّجانی 1347: 1، 9).
39) آب را و هر چه دران موضع یابد گردانیدن گیرد تا غرقه کند (بکران خراسانی 1342: 24).
40) ترازو بیاوردن و برکشیدن گرفتند تا هر هزار امرود برکشیده شد (مبارکشاه، 1346: 155).
همان‌طور که از مثال‌های فوق پیداست، نمود آغاز با فعل «گرفتن»، تنها با دو صیغه سوم شخص مفرد و سوم شخص جمع به کار می‌رفته و ناقص است. در زبان فارسی گفتاری امروز نیز مواردی از دستوری‌شدگی فعل «گرفتن» برای نشان دادن نمود آغازی قابل مشاهده است، البته با این تفاوت که فعل «گرفتن» قبل از فعل می‌آید و ناقص نیز نیست و با همه‌ی صیغه‌ها کاربرد دارد:
41) بگیرید بخوابید.
42) گرفتیم خوابیدیم.
43) بگیر بنشین.
44) می‌گیریم همه‌ی لباس‌ها را می‌شوریم.
45) برو آشپزخانه ظرفهایت را بگیر بشور.
محدودیتی که در این ساخت وجود دارد این است که «گرفتن» با افعال تداومی به کار می‌رود. «افتادن» و «تصادف کردن» از افعال لحظه‌ای هستند و به همین علت کاربرد آن‌ها با فعل دستوری شده «گرفتن» موجب غیر دستوری شدن دو جمله زیر شده است:
46) بگیر بیفت.
47) گرفتیم تصادف کردیم.

2-4-2. «برداشتن»

از این فعل نیز در مقام فعل معین برای بیان نمود آغازی استفاده می‌شود (مثال‌ها مربوط به نجفی 1378 است):
48) دستش نمی‌شکست اگر بر می‌داشت دو کلمه می‌نوشت.
49) کوکب خانم می‌گفت: دکتر‌ها به اندازه خر هم نمی‌فهمند و بیخود هی بر می‌دارند به بچه‌ام آمپول می‌زنند.

3-4-2. «برگشتن»

این فعل معین نیز کاربرد فعل معین برای بیان نمود آغازی را دارد، ولی معمولاً قبل از افعال «حرف زدن» و «گفتن» به کار می‌رود (مثال‌ها متعلق به نجفی 1378 است):
50) رفته بودم اکرم خانم را وعده بگیرم، برگشت گفت: می‌خواهید زودتر بیایم کمک؟ گفتم: نه، زحمت نکشید. برگشت که: شما اصلاً زبر و زرنگید.
51) نگفت خودش چه چیز هایی گفت که من برگشتم و این کلام حرف را زدم؟

4-4-2. «ایستادن»

د رمتون قدیم فارسی حداقل تا قرن هفتم هجری، گاهی از فعل ایستادن برای بیان نمود شروعی استفاده شده است:
52) شیخ با سر سماع شد و نعره فرازدن ایستاد (میهنی: 1388، 140).

نتیجه‌گیری

در این مقاله به کاربرد افعال معین برای نمایش نمود‌های مختلف توجه کردیم. داده‌های ما مبین آن هستند که معمولاً افعال معین نقش‌های دستوری چندگانه‌ای را بر عهده دارند و تشخیص این نقش‌های مختلف دستوری (در اینجا نمودی) با توجه به بافت صرفی – نحوی و معنایی ممکن است. یعنی این بافت است که نقش افعال معین را مشخص می‌کند. نکته‌ی مهم دیگر این است که وجود یک فعل معین با نقش نمودی مشخص باعث نمی‌شود که فعل معین دیگری با همان نقش در زبان به وجود نیاید. به عبارت دیگر، لایه‌بندی، یا وجود چند صورت با نقش واحد دستوری از خصوصیات مهم در دستور یک زبان است.

پی‌نوشت‌ها:

1- با توجه به رویکرد دستوری‌شدگی، همکرد فعل مرکب را نیز می‌توان معین دانست که از دهگذر دستوری‌شدگی به وجود آمده است (نغزگوی کهن 1387ب و نغزگوی کهن و داوری 1391ب؛ و نیز برای توضیحاتی در مورد این کاربرد رک. جهان پناه 1380).

منبع مقاله :
نغزگوی کهن، مهرداد؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان (مجموعه مقالات)، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.